بلبل نیستم که بر هر شاخه ای غوغا کنم شمع هستم می سوزم و جان را فدایت می کنم
روزگاری است که من طالب رخسار توام
فکر من باش که در این شهر گرفتار توام
گفته بودی که طبیب دل بیمار منی
پس طبیب دل من باش که بیمار توام